عشق ممنوعه جديدترين آهنك ها_كليپ_ عكس_SMS |
|||
سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : نیما تهرانی
در نگاهم خیره شدی ... کمی بغض در چشمانت پیدا بود...
اما تو... گفتی دیگر بس است این زندگی.... دیگر خسته بودی ... از من و با من بودن ...
ازتمام نگاه هایم ... دیگر از من دل بریده بودی نمیتوانستم باور کنم.. بی تکیه گاهی ر ا ... نبودن
ان دستان پر مهر و محبت را ... نبودن ان چشمان زیبا را... نمیدانستم نبودنت را ... چه چیز را باید باور کنم...
ازدست دادن عشق را...از دست دادن کسی که عمری عاشقانه مثل بت میپرستیتمش.... یا فقط میدانستم من شکسته شدم... باختم... درزندگی...در رویا... حتی ت و خیال خام بچه گانه ام...
دیگر امیدی نیست دستانم تنهاست.... جسمم بی تکیه گاه ست... اما چگونه باور کنم... مرگم را...
بی تو بودن را... خودکشی زندگی ام را...چگونه باور کنم... بغض نگاهت را...چگونه باور کنم...
رفتن بی بهانه ات را...چگونه باور کنم... چگونه باور کنم جدایی را...ان انتظارتلخ را... ان دور شدن نگاهمان...دستانمان... حتی دور شدن قلب و احساسمان....
من چگونه باور کنم دیگردستی نیست
که دستانم را از منجلاب زندگی بیرون کشد...
چگونه باور کنم که دیگر ان نگاه عاشقانه نیست که بدرقه ی راه زندگی ام باشد... اه ای خدایم
چگونه باور کنم که تنهایم و تنهاییی قسمت من
است.... تو بگو... ای خدایم چگونه باورکنم................
روزی که عشق را قسمت کردند پرواز را به تو دادند ....
قفس را به من ساز را به تو دادند ....
غم را به من و من تشنه ی کویر دشت بارانم .....
مانند طایفه ی خاک می مانم و دشمن طوفان
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |