عشق ممنوعه
جديدترين آهنك ها_كليپ_ عكس_SMS
 
 
شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 13:26 ::  نويسنده : نیما تهرانی
به سلامتی پسری که . . . ۱۰ سالش بود باباش زد توو گوشش هیچی نگفت ۲۰ سالش شد باباش زد تووگوشش هیچی نگفت ۳۰ سالش شد باباش زد تووگوشش زد زیر گریه!!! باباش گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: آخه اون موقعا دستت نمیلرزید . . . .

شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی
به نام حق
به نام آنكه دوستي را آفريد، عشق را ، رنگ را ...
به نام آنكه كلمه را آفريد.
و كلمه چه بزرگ بود در كلام او و چه كوچك شد آن زمان كه ميخواستم
از او بگويم.
كه هر چه بود، پيش از هر كلامي، خودش گفته بود.
بايد اين واژه هاي كوچك را شست.

سالهاست دچارش هستم.
و چه سخت بود بيدلي را ، ساختن خانه اي در دل.
و اين دل بينهايت، چه جاي كوچكي بود براي دل بيتابش.

او رفت و من نشناختمش .
در تمام ميخكهاي سر هر ديوار، آواز غريبش را شنيدم اما باز هم نشناختمش.
همانگونه كه بغضهاي گاه و بيگاهم را نشناختم.
يا طولاني ترين ثانيه هاي تنهاييم كه بعد از سرآغاز كلامم، فقط خود او ميداند
كه آن ثانبه ها چگونه گذشت.
فقط آنقدر او را شناختم كه در سايه هاي افتاده به كلامش، به دنبال جاي پاي خدا باشم.

اينجا، هر چه هست، جز با صداقت او و كلام و نقشهاي او، حوض بي ماهيست.
يا وسعتي بي واژه.
و شايد مزرعه اي باشد با زاغچه اي بر سر آن
زاغچه اي كه هيچكس جدي نگرفتش .
اينجا را هديه اش ميكنم. به آنكس كه براي سبدهاي پرخوابمان، سيب آورد.
حيف كه براي خوردن آن سيب، تنها بوديم ...


شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

کاش یک باره دیگه گرمی دستانت قابله احساس بود
برام مهم اینه که گرمیه روحتو حس میکنم همین برای من بسه فقط همین دیگه نگران نیستم

لالا نخواب خواب که دوا نیست لالا نخواب خواب سودی نداره همون بهتر که بشمری ستاره همون بهتر که چشمات وا بمونه که ماه غصش نشه تنها بیداره.لالا نخواب بازم سفر رفت نمیدونم به بهشت یا به.......!!!!!! میدونم که به بهشت رفت!.لالا نخواب زندونه دنیا سر ناسازگاری داره با ما توی خلوت میگم اینجا کسی نیست خداییش دلم خیلی صبوره


لالا نخواب تیرست چراغم مثله اتشفشون میمونه داغم به جون گلدونا کم غصه ای نیست هزار شب شد هزار شب شد اما نیومد خواب به سراغم لالا نخواب خواب که دعوا نیست دله دیوونه داشتن
لالا نخواب تنها میمونم

لالا نخواب تنها میمونم کمک کن قدر چشماتو بدونم چرا چشمات پر خشم عزیزم مگه من مثل همه نامهربونم؟

میگن دست از سرش بر دار نمیشه اخه عاشق شدن که دست ما نیست

لالا نخواب ماهو نگاه کن من اسفند رو میارم تو دعا کن
لالا نخواب سرما تو راه همیشه عمر خوشبختی کوتاهه لالا نخواب تلخ جدایی کمر خم میشه زیر بی وفایی

توبیدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالاییلالا نخواب تنهایی زرده اگه طولانی شه مثل یه درده

اگه چشم انتظار باشی که هیچی دروغ میگی به دل که بر میگرده

لالا نخواب دنیا خسیسه واسه کم کسی خوب مینویسه یکی لباش تو خوابم غرق خندس یکی تو خوابم پلکاش خیسه خیسه
اونی که مارو بیدار نگه داشت الهی خواب باشه حالا

الهی الهی

لالا نخواب تا اون بخوابه بشین انقدر تا خورشید بتابه زمونی که یقین کردم بیداره بخواب با یاد عکسی که تو قابه لالا بخواب بیداره حالا دیگه باید بخوابه لالا ببین خورشید اومد بالای بالا لالا اینم بود سرنوشتم این از امروزو سر گذشتم من نمیخوابم تا بمونی پیشم من خوابو واسه اون روز گذاشتم



شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

آرمین کوچولو بر اثر سرطان این دنیا رو ترک کرد داشتم

در وبی که مادرش براش درست کرده بود به این حرف دل تنگ مادر آرمین

برخوردم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم از زبان مادر آرمین به فرزندش بخونید

آرمین من.عزیز من

امروز بازم خیلی دلم برات تنگ شده بود

یه روز دیگه بدون تو صبح تا غروب پرپر زدم

تو کوچه باغ خاطره با یاد تو قدم زدم

یادم اومد بازم نگات که مثل رویا بود و رفت

مثل یه خواب مثل غزل پر از معما بودو رفت

میون اون نگاه تو یه غربتی نشست و رفت

دل منم با غربتش پرپر شدو شکست ورفت

نمی دونم چطور بگم همه وجود من بودی

حتی تو خواب تو بیداری تو لحظه لحظه هام بودی

کاشکی میشد فقط یه بار تو رو تو آغوش بگیرم

بهت بگم دوست دارم به فکرتم تا اون روزی که بمیرم

آرمین من خوشگل من اگر بیای تو خواب من

فقط بدون دوست ندارم تو اون چشات غم ببینم

اون روز اگر بیاد منم تو قلبم ماتم میگیرم

دوست ندارم تو قلب تو غصه و ماتم بشینه

تو اون چشای مهربون دوری مادر بشینه

نمیدونم چی بنویسم که وصف خوبیات باشه

نازنینم. خیلی کمه واژه ای که لایق وصف تو باشه

ولی از از اون ته دلم داد میزنم

آرمینکم فدای تو دوست دارم دوست دارم دوست دارم
http://www.armin10.blogfa.com لینک وب لاگ


شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی
 



شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

قطره دلش دريا ميخواست.خيلي وقت بود كه به خدا گفته بود.
هر بار خدا مي گفت:از قطره تا دريا راهي ست طولاني.راهي از رنج و عشق وصبوري.هر قطره را لياقت دريا نيست.
قطره عبور كرد وگذشت.قطره پشت سر گذاشت.قطره ايستاد و منجمد شد.قطره روان شد و راه افتاد.قطره از دست داد و به اسمان رفت.و هر بار چيزي از رنج و عشق و صبوري اموخت .
تا روزي كه خدا گفت:امروز روز توست. روز دريا شدن .خدا قطره را به دريا رساند. قطره طعم دريا را چشيد . طعم دريا شدن را. اما ...
روزي قطره به خدا گفت:از دريا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: هست .
قطره گفت:پس من ان را ميخواهم.بزرگترين را.بي نهايت را .
************
خدا قطره را برداشت و در قلب ادم گذاشت و گفت:اين جا بي نهايت است .
ادم عاشق بود. دنبال كلمه اي مي گشت تا عشق را توي ان بريزد. اما هيچ كلمه اي
توان سنگيني عشق را نداشت.ادم همه ي عشقش را تو ي يك قطره ريخت .

قطره از قلب عاشق عبور كرد .
و وقتي قطره از چشم عاشق چكيد
خدا گفت :
حالا تو بي نهايتي
زيرا كه عكس من در اشك عاشق است



شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

نه برات دلتنگم نه ازت دلگيرم تك و تنها دارم از غمت ميميرم من كه خواستم به چشات عشقمو هديه كنم دارم از پا در ميام تا بهت تكيه كنم

من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم

حيف لحظه هايي كه پاي چشمات سر شد دل من تنها بود بي تو تنها تر شد برو تو آينه ببين از خودت چي ساختي بگو به چه قيمتي عشق رو دور انداختي من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم من كه ميگم دوستت دارم هر شب و روز عاشقتم ديونگي نكن بيا من كه هنوز عاشقتم





شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی
در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بي كاري خسته و كسل شده بودند.
ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثل قايم باشك.
همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد، من چشم مي گذارم و از آنجايي كه کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مركز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است، در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.
 
ديوانگي فرياد زد دارم ميام. و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود، دروغ ته درياچه، هوس در مركز زمين، يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق و از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه كرد تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست كشيد عشق از پشت بوته بيرون آمد درحالي که با دستهايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود! ديوانگي گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خواهي كمكم كني مي تواني راهنماي من شوي.
و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره همراه اوست! و از همانروز تا هميشه عشق و ديوانگي به همراه يکديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سرک مي کشند ...


شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

در روزگارهاي قديم جزيره اي دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگي مي کردند: شادي، غم، دانش عشق و باقي

احساسات . روزي به همه آنها اعلام شد که جزيره در حال غرق شدن است. بنابراين هر يک شروع به تعمير قايقهايشان

کردند.       

 اما عشق تصميم گرفت که تا لحظه آخر در جزيره بماند. زمانيکه ديگر چيزس از جزيره روي آب نمانده بود عشق تصميم گرفت

 تا براي نجات خود از ديگران کمک بخواهد. در همين زمان او از ثروت با کشتي يا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

 خواست.

 

 "ثروت، مرا هم با خود مي بري؟"

ثروت جواب داد:

"نه نمي توانم. مفدار زيادي طلا و نقره در اين قايق هست. من هيچ جايي براي تو ندارم."

عشق تصميم گرفت که از غرور که با قايقي زيبا در حال رد شدن از جزيره بود کمک بخواهد.

 "غرور لطفاً به من کمک کن."

"نمي توانم عشق. تو خيس شده اي و ممکن است قايقم را خراب کني."

 

 

پس عشق از غم که در همان نزديکي بود درخواست کمک کرد.

"غم لطفاً مرا با خود ببر."

"آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم مي خواهد تنها باشم."

شادي هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالي بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

ناگهان صدايي شنيد:

" بيا اينجا عشق. من تو را با خود مي برم."

صداي يک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتي فراموش کرد اسم ناجي خود را بپرسد. هنگاميکه به خشکي رسيدند

 ناجي به راه خود رفت.

 


عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجي خود مديون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسيد:

" چه کسي به من کمک کرد؟"

دانش جواب داد: "او زمان بود."

"زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟"


دانش لبخندي زد و با دانايي جواب داد که:

"چون  تنها زمان بزرگي عشق را درک مي کند."


شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی

كي جدا ميديده از هم ما رو 

كي ميونمون فاصله انداخته ؟

كيه كه حل كنه اين معما رو ؟!!!

از اون لحظه كه دل به تو بستم 

از اين كه نباشي ميترسيدم

به خودم مي گفتم كاشكي ميمردم

اما اين روز ها رو نميديدم

چشامو بستم تا نبينم قلبت سهم كي داره ميشه

چشاتو باز كن تا ببيني قلبم بي تو آواره ميشه

بيا تماشا كن بي تو چيزي از دلم نميمونه

واسه تو كه قلبت از سنگه دل كندن چه آسونه

چشامو بستم تا نبينم قلبت سهم كي داره ميشه

چشاتو باز كن تا ببيني قلبم بي تو آواره ميشه

بيا تماشا كن بي تو چيزي از دلم نميمونه

واسه تو كه قلبت از سنگه دل كندن ازم چه آسونه

من و تو يك عمري با هم بوديم كي جدا ميديده از هم ما رو

كي ميونمون فاصله انداخت  كيه كه حل كنه اين معما رو

از اون لحظه كه دليل تو هستم

از اين كه نباشي ميترسيدم به خودم ميگفتم كاشكي ميمردم

اين روز هارو اما نميديدم

چشامو بستم تا نبينم قلبت سهم كي داره ميشه

چشاتو باز كن تا ببيني قلبم بي تو آواره ميشه

بيا تماشا كن بي تو چيزي از دلم نميمونه

واسه تو كه قلبت از سنگه دل كندن چه آسونه

...




شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : نیما تهرانی
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 16:48 ::  نويسنده : نیما تهرانی
فرا سوي خبرها 20/11/81

آنها هميشه هم با دخالت دين در سياست مخالف نيستند!
سايتخبري گويا نيوز از برخي جلسات مذهبي خبر مي دهد كه بستري براي فعاليت سياسي كساني است كه معمولا گفته مي شود خواهان جدايي دين از سياست هستند. اين پايگاه خبري از اجتماع هفته گذشته افرادي چون مصطفي تاج زاده، محسن كديور، هاشمي طبا، مرعشي، عطريانفر، صفدر حسيني ، محمد علي نجفي وفريبرز رسسي دانا در مراسم دعاي منزل عبد الله نوري خبر داده وآن را مقدمه اي براي فعاليت مجدد سياسي عبدالله نوري ارزيابي كرده است.

جالب ترين كشور خاور ميانه از نگاه يك نماينده آمريكايي
"تام آلن " نماينده حزب دموكرات امريكا در مصاحبه با راديو فردا گفته است: من معتقد نيستم بعد از عراق نوبت ايران باشد. من تعداي از اعضاي دولت را مي شناسم كه معتقدند ما بايد با عراق درگير شويم اما آنها احساس مشابهي در باره ايران ندارند. وي مي افزايد: من شخصا فكر مي كنم ايران جالب ترين كشور خاورميانه است كه مي تواند جهان اسلام را با غرب سازگار كند. آنچنان كه فرهنگ اسلامي حفظ شود اما مزاياي اقتصادي آزادتر بتواند در اختيار مردم ايران قرار گيرد.

هديه سال نو امريكايي ها
باز هم از امريكا خبر مي رسد كه پنج عضو مجلس نمايندگان آمريكا در آستانه سال جديد در ايران، تصويب قطعنامه اي در حمايت از مبارزه مردم ايران براي دمكراسي و آزادي را پيشنهاد كرده اند. پنج عضو مجلس نمايندگان روز پنجم فوريه با ارائه قطعنامه اي تاكيد كردند كه از مبارزه بدون خشونت مردم ايران براي دمكراسي و آزادي پشتيباني مي كنند. هدف از اين قطعنامه اين است كه رئيس جمهوري براي مذاكره با ايران تشويق شود. معلوم نيست قطعنامه شماره 59 مجلس نمايندگان براي راي گيري به جلسه علني ارائه خواهد اما اشاره به سال جديد ايراني حاكي است كه تهيه كنندگان اين قطعنامه سعي خواهند كرد آن را پيش از آغاز سال جديد در ايران به تصويب برسانند.

آنها كه جرات ندارند ائتلاف مي كنند!
سايت خبري متعلق به سعيد حجاريان از گلايه مندي محمد هاشمي از احزابي چون جبهه مشاركت وسازمان مجاهدين خبر داده است. اين پايگاه به نقل از محمد هاشمي نوشته است: معمولاً، در زمان انتخابات، گروههاي سياسي به جاي ارائه برنامه به تخريب ميپردازند و اين رويكرد اخير بهزاد نبوي در انتقاد از سياستهاي دوران سازندگي، مقدمهاي براي انتخابات آينده است.اين عضو حزب كارگزاران گفته است: متأسفانه، در زمان انتخابات هزينههاي بسياري صرف ميشود. بنابراين، سال آينده، تشنجآفريني بين گروهها زياد ميشود و سالي پر هزينه و پرچالش خواهد بود. وي خبر داد: در آخرين جلسه حزب كارگزاران تصويب شد كه حزب به صورت مستقل در انتخابات شوراها شركت كند. چرا كه احزابي كه جرأت روبهرو شدن با مسائل انتخاباتي را ندارد، با هم ائتلاف ميكنند.
پس از آزادي به سراغ راديو آزادي رفت
راديو امريكايي فردا (آزادي سابق) كمي بعد از ازادي عماد الدين باقي به مصاحبه با وي پرداخت. باقي در اين مصاحبه ضمن انتقاد از زنداني بودن برخي همفكرانش در باره برنامه هاي آينده اش گفته است :" کار مطبوعاتي را من خيلي بعيد مي دانم بتوانم واردش بشوم. ضمن اينکه استانداردهايي که الان تحميل شده به مطبوعات ، مطبوعات را توي سطحي قرار داده که همکاري ما را با آنها خيلي مشکل مي کند. مطبوعات هم خيلي معذور دارند براي درج مطالب يا همکاري ما. کار دانشگاه هم بستگي به اين دارد که آموزش عالي در شرايط فعلي بپذيرد يا نه" باقي به خاطر مقاله اي كه عليه حكم قرآني قصاص نوشته شده بود دو سال در زندان به سر برده است.
جديد ترين پيشنهاد رفراندوم!
سايت امروز در مقاله اي به مقايسه موقعيت عزت الله سحابي وسيد محمد خاتمي پرداخته و پيشنهاد كرده است براي سنجش موقعيت او يك رفراندوم برگزار شود! در مقاله اين سايت آمده است:
اجازه دهيد «افكار عمومي» نيز رأي خود را در مورد اين پير صحنه سياست و مقاومت اعلام كند؛ راه نيز آسان است يك نظرسنجي واقعي يا يك همه پرسي آزاد! اطمينان داشته باشيد كه مردم اگر ايشان را در رتبهاي بالاتر از رئيسجمهور قرار ندهد، جايگاهي هم طراز با وي و يا يك پله پائينتر را براي مهندس سحابي در نظر خواهند گرفت .


دو شنبه 21 فروردين 1386برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : نیما تهرانی
معلم برای سفید بودن نقاشی ام تنبیهم كرد و همه به من خندیدند اما من خدایی را كشیده بودم كه همه میگفتند دیدنی نیست

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان best love و آدرس boo3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 70197
تعداد مطالب : 230
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

دریافت همین آهنگ