عشق ممنوعه جديدترين آهنك ها_كليپ_ عكس_SMS |
|||
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 17:27 :: نويسنده : نیما تهرانی
بگذار به کم حرفی محکوم باشم...
نگاه های بیگانه یک حال عجیبی دارند...
حس خفگی به من می دهد نگاه هایشان...
از عشق برایشان حرف می زنم.عشق!خمیره ی آدمی...طوری نگاهممی گویند گویی...
ساکت می شوم...
کمی فکر می کنم به حرف هایم...
می گویم نکند درک حرف های عشق آلود من از قضیه های فرمول آلود فیزیک همسخت تر است؟...
ذهنم هم تعجب می کند از فکری که کردم!
ادامه می دهم...
یک دفعه حس می کنم گونه هایم خیس شده اند...
چشم هایم عادت دارند...
تا حرف عشق می شود می خواهند خودشان را شریک احساسم کنند.
فوری اشک ها را روانه می کنند مبادا عقب بمانند!
حرف هایم کم عجیب بود برایشان اشک هم ضمیمه اش شد!نگاهشان حال عجیبتری می گیرد..
مثل نگاه عاقل به ...!
می آید در گوشم می گوید:
هیس!چه قدر آسمان ریسمان می بافی؟!نمی توانی دو کلمه حرف حساب بزنی؟
به ذهنم فشار می آورم...حرف حساب...حرف حساب...حرف حساب چه شکلی است؟
به ذهنم می گویم کمی حرف حساب یادمبدهد...
شروع می کنم.حرف حساب می زنم...
"حرف حساب"...هر حرفی جز عاشقانه هایمن...
نگاه های بی حوصله شان حال می آید انگار!
همراهی ام می کنند...
سر ذوق می آیند از حرف های روزمره وپوچ...
آخر حرف حساب است دیگر!
دلم می گیرد...
دلم همزبان خودم را می خواهد...
آرام می گیرم.دیگر نه "حرف حساب" می زنم نه...
بگذار به کم حرفی محکوم باشم... نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |